-
رنج اشک!
پنجشنبه 18 خرداد 1391 02:32
خودش با آدم کاری میکنه که گریه ات میگیره، بعد که اشکت سرازیر میشه یه جوری نگات میکنه که تو بزرگ شدی و مرد که گریه نمیکنه.... دوس داری بیاد بغلت کنه باهات حرف بزنه و آرومت کنه، اما فقط میشینه و نگات میکنه بدون هیچگونه هم حسی...
-
و این بار...
یکشنبه 14 خرداد 1391 03:11
موضع سکوت
-
معجزه!
شنبه 13 خرداد 1391 13:14
یه جا خوندم: من فقط میتونم منتظر اون معجزه باشم، بی هیچ امیدی به اتفاق افتادنش...
-
اشتباه...
یکشنبه 7 خرداد 1391 16:56
ماهها گذشت تا فهمیدم هر دلیلی دلیل نیست و هر نشونه ای نشونه... همشون فقط توهمات یک ذهن خیالپردازن، و البته اتفاقات عادی زندگی روزمره...
-
:-(
پنجشنبه 28 اردیبهشت 1391 14:12
چقدر همه جا سوت و کوره...
-
بدون شرح!!!
پنجشنبه 21 اردیبهشت 1391 17:35
دوباره آشوب، دوباره غوغا، دوباره هیجان... همون چند دقیقه کافی بود واسه فوران کردن همه اون چیزایی که تو این مدت تو خودم فروریخته بودم، واسه فراموش کردن همه قولایی که به خودم داده بودم، واسه دوباره گیر کردن تو این منجلاب...
-
...
دوشنبه 21 فروردین 1391 23:05
یکی بیاد واسم بنویسه اینجا من حالم خوب نیس این روزا... تنهام، بیشتر از همیشه
-
منجلاب!
پنجشنبه 10 فروردین 1391 12:27
دارم خفه میشم؛ وجودم پر شده از چیزایی که نمیذارن نفس بکشم؛ حس اون کسی رو دارم که داره تو دریا غرق میشه و کاملا بدون هدف دست و پا میزنه، غافل از اینکه هرچه بیشتر تلاش میکنه بیشتر به نابودی نزدیک میشه... احساس خلاء و پوچی هم میکنم، اگه تا حالا یکی دوتا دلخوشی واسه زندگیم داشتم دیگه همونم ندارم... خسته ام، دلم گرفته، از...
-
...
دوشنبه 7 فروردین 1391 12:56
یعنی واقعا تا این حد بی معرفت؟؟!!
-
اشک من پیرهنتو تر کرده...
شنبه 5 فروردین 1391 08:54
چرا باید وقتی خونه دلت متروکه واسه در زدن بازم دنبال یک بهونه گشت؟ وقتی راه نداره چشمام به حریم قلب تو چجوری میشه پی یه فرصت دوباره گشت؟
-
اینم سومیش :-؟
پنجشنبه 3 فروردین 1391 13:57
سالی که نکوست از بهارش پیداست آیا؟؟
-
عید؟!؟!
چهارشنبه 2 فروردین 1391 11:08
نظر من اینه که هر آدمی تو زندگی شخصیش یه سری نقاط تاریک و مبهم داره . . . . و این روزا من بیشتر از همیشه درگیر نقاط تاریک زندگیمم...
-
بودن در عین نبودن!!!
جمعه 19 اسفند 1390 23:33
زندگی همانند رشته ای طویل، از آغاز تا پایان خلقت است... همه ما در لحظه ای خاص وارد این رشته شده ایم و محکوم به خروج از آن در لحظه ای دیگر هستیم... ما در زمان محو خواهیم شد، گویی حضور یا عدم حضور ما در این رشته بینهایت تغییری در روند پیشرفت زندگی ایجاد نخواهد کرد؛ مگر آنکه بخواهیم ماندگار شویم، تاریخ بسازیم، و در تاریخ...
-
در راستای... :@
جمعه 19 اسفند 1390 19:06
فکر نمیکنم یه آدم (حالا هرکی میخواد باشه) اونقد شناختش از اطرافیانش کم باشه که با دو کلمه حرفی که میشنوه نظرش راجع به همه چی عوض شه... اونم حرفایی که بیشتر جنبه خودنمایی داره...
-
:(
سهشنبه 16 اسفند 1390 17:47
دلشوره دارم... کاملا بدون دلیل ناراحتم
-
:(((
پنجشنبه 11 اسفند 1390 23:18
گاهی بی اختیار فقط اشک میریزی نه میدونی چرا نه میتونی یه کاری کنی آروم بشی از زمونه و آدماش دلت میگیره از اینکه حرفتو نمی فهمن از اینکه هر وقت دلشون بخواد باهات حرف میزنن و گرم میگیرن ولی هر وقت نخوان سلامتم جواب نمیدن یه آغوش گرم و باز میخوام که توش رها بشم به دور از هر دغدغه و نگرانی
-
حس
جمعه 5 اسفند 1390 19:20
حس سردرگمی و پوچی...
-
پوچ...
چهارشنبه 3 اسفند 1390 21:14
یعنی واقعا این همه احساسی که من این همه مدت نسبت به یه نفر داشتم نباید باعث بشه یه ذره، فقط یه ذره احساس تو وجود اون شکل بگیره؟ بخدا نامردیه... به همون خدایی که گم شده تو این دریای پرتلاطم هستی قسم نامردیه
-
ولنتاین؟!؟!؟!
چهارشنبه 26 بهمن 1390 21:36
از دیشب میخواستم یه چیزی بنویسم حول ولنتاین، راجع به چیزایی که دیدم و چیزایی که ندیدم، راجع به اتفاقایی که فکر میکردم میفته و نیفتاد، راجع به اون دانشجوی مملکت که دیروز میگفت: "ولنتاین که امروز نیست، هفته دیگه ست"، راجع به روزی که واسه خیلیا ولنتاین بود، روزی که واسه خیلیا باید ولنتاین میبود ولی نبود، و روزی...
-
احساس گنگ...
شنبه 22 بهمن 1390 21:36
کاش یکی بود هر موقع دلم می گرفت بهش میگفتم بدون اینکه معذب باشم، بدون اینکه احساس کنم حرفام باعث اذیت شدنش میشه... دوست دارم یکی باشه که حتی اگه هرشب دلم گرفت و باهاش درد دل کردم احساس معذب بودن نداشته باشم؛ وقتی باهاش صحبت میکنم بدون اینکه فکر کنم چی میگم فقط کلمه ها رو بریزم بیرون... و لازم نباشه به این فکر کنم که...
-
اشک هجران
شنبه 22 بهمن 1390 13:47
عشق تو پنهان کرده ام در عمق قلب خسته ام یارا به بوی زلف تو چشم از جهانی بسته ام ترسم که گر گویم تو را جام عداوت پر کنی زاین رو چنین لال و خموش اندر خفا بنشسته ام محبوب من چندی قدم پیش آ که دلگرمم کنی تا گوش عالم پر کنم،از این خموشی خسته ام من حبس چشمان تو و حبس شکرخند توام درب قفس باز است ولی من بال و پر بشکسته ام...
-
وردی که بره ها می خوانند...
شنبه 22 بهمن 1390 12:16
-
مارمولک
چهارشنبه 19 بهمن 1390 22:10
دانلود فیلم مارمولک تموم شد... دارم میرم ببینمش :دی
-
زیست بوم؟!؟!
سهشنبه 18 بهمن 1390 23:19
تو این خوابگاه در حال حاضر فقط دوتا گونه نادر انسان دارن زیست میکنن: یکی من یکی صمد :دی که اونم فکر کنم تا چند روز دیگه نسلمون منقرض میشه اینقدر که هیچی نمیخوریم :(
-
تنها...!
سهشنبه 18 بهمن 1390 18:47
من این چند شب که کسی دور و برم نبود یه لحظه هم احساس تنهایی نکردم، چون همیشه یکی دو نفری بودن که نمیذاشتن تنها بمونم، با اینکه پیشم نبودن ولی حضورشونو پیشم حس میکردم، شاید اونا اصلا حتی یه لحظه هم این موضوع به ذهنشون خطور نکرده باشه ولی همین که احساس میکردم هستن (حتی تو محیط نت) واسم دلگرمی بود... امشب دیگه واقعا دلم...
-
...
دوشنبه 17 بهمن 1390 20:49
دارم بالا میارم... دارم جون میدم من الان اینجا بمیرم کسی میفهمه؟
-
توهم!
یکشنبه 16 بهمن 1390 23:13
اووووووووووه چه همه آدم... "ستاد ایجاد هیجان کاذب در خوابگاه های خالی"
-
به همین سادگی
شنبه 15 بهمن 1390 02:22
به ھمین سادگی آدم اسیر می شود و ھیچ کاری ھم نمی شود کرد. نباید ھرگز به زنان و مردان عاشق خندید. ھمین جوری دو تا نگاه درھم گره می خورد و آدم دیگر نمی تواند در بدن خودش زندگی کند، می خواھد پر بکشد. سال بلوا - عباس معروفی
-
ای ستاره ها
پنجشنبه 13 بهمن 1390 21:05
ای ستاره ها که بر فراز آسمان با نگاه خود اشاره گر نشسته اید ای ستاره ها که از ورای ابرها بر جهان ما نظاره گر نشسته اید آری این منم که در دل سکوت شب نامه های عاشقانه پاره می کنم ای ستاره ها اگر به من مدد کنید دامن از غمش پر از ستاره می کنم با دلی که بویی از وفا نبرده است جور بیکرانه و بهانه خوشتر است در کنار این...
-
انرژی +
چهارشنبه 12 بهمن 1390 21:37
انرژی مثبت دارم، کللللللللللللللللی :دی