زندگی همانند رشته ای طویل، از آغاز تا پایان خلقت است...
همه ما در لحظه ای خاص وارد این رشته شده ایم و محکوم به خروج از آن در لحظه ای دیگر هستیم...
ما در زمان محو خواهیم شد، گویی حضور یا عدم حضور ما در این رشته بینهایت تغییری در روند پیشرفت زندگی ایجاد نخواهد کرد؛ مگر آنکه بخواهیم ماندگار شویم، تاریخ بسازیم، و در تاریخ بمانیم... و ماندگاری در زمان منوط به جنگیدن با زندگیست!
گاهی بی اختیار فقط اشک میریزی
نه میدونی چرا
نه میتونی یه کاری کنی آروم بشی
از زمونه و آدماش دلت میگیره
از اینکه حرفتو نمی فهمن
از اینکه هر وقت دلشون بخواد
باهات حرف میزنن و گرم میگیرن
ولی هر وقت نخوان سلامتم جواب نمیدن
یه آغوش گرم و باز میخوام
که توش رها بشم به دور از هر دغدغه و نگرانی
حس سردرگمی و پوچی...