زندگی شیرین (!!!) من...

در آرزوی عنوان وبلاگ...

زندگی شیرین (!!!) من...

در آرزوی عنوان وبلاگ...

بودن در عین نبودن!!!

زندگی همانند رشته ای طویل، از آغاز تا پایان خلقت است...

همه ما در لحظه ای خاص وارد این رشته شده ایم و محکوم به خروج از آن در لحظه ای دیگر هستیم...

ما در زمان محو خواهیم شد، گویی حضور یا عدم حضور ما در این رشته بینهایت تغییری در روند پیشرفت زندگی ایجاد نخواهد کرد؛ مگر آنکه بخواهیم ماندگار شویم، تاریخ بسازیم، و در تاریخ بمانیم... و ماندگاری در زمان منوط به جنگیدن با زندگیست!

در راستای... :@

فکر نمیکنم یه آدم (حالا هرکی میخواد باشه) اونقد شناختش از اطرافیانش کم باشه که با دو کلمه حرفی که میشنوه نظرش راجع به همه چی عوض شه... اونم حرفایی که بیشتر جنبه خودنمایی داره...

:(

دلشوره دارم... کاملا بدون دلیل

ناراحتم

:(((

گاهی بی اختیار فقط اشک میریزی
نه میدونی چرا
نه میتونی یه کاری کنی آروم بشی
از زمونه و آدماش دلت میگیره
از اینکه حرفتو نمی فهمن
از اینکه هر وقت دلشون بخواد
باهات حرف میزنن و گرم میگیرن
ولی هر وقت نخوان سلامتم جواب نمیدن
یه آغوش گرم و باز میخوام
که توش رها بشم به دور از هر دغدغه و نگرانی

حس

حس سردرگمی و پوچی...

پوچ...

یعنی واقعا این همه احساسی که من این همه مدت نسبت به یه نفر داشتم نباید باعث بشه یه ذره، فقط یه ذره احساس تو وجود اون شکل بگیره؟ بخدا نامردیه... به همون خدایی که گم شده تو این دریای پرتلاطم هستی قسم نامردیه