-
انسان!
شنبه 17 اسفند 1392 21:29
همه ما قبل از اینکه دختر و پسر باشیم انسانیم! اگه هممون همین نکته رو تو زندگی روزمره فراموش نکنیم خیلی از مشکلاتمون حل میشه!
-
من؛ پارسال تا امسال...
چهارشنبه 4 دی 1392 15:07
پارسال همین موقعا بود که واسه اولین بار آهنگ «آلوده» رستاکو گوش دادم، و بلافاصله بعد از گوش دادن پاکش کردم... بعد از یه سال امروز دوباره اون آهنگو گوش دادم، و این بار عاشقش شدم...
-
ثمره اولین غروب مهربونترین فصل سال
یکشنبه 1 دی 1392 18:36
همه چیز این دفترچه از یه غروب سرد لعنتی شروع شد... غروب یکی از همون روزهایی که حالا دیگه چیزی نیستن بجز خاطرات قدیمی توی زندگی چندتا آدم... و حالا؛ چند سال از اون ماجراها گذشته؛ نوع رابطمون با اون آدما کاملا تغییر کرده، و اتفاقاتی افتاده که شاید حتی تصورشونم نمیکردیم!!! توی این چند سال آدمای زیادی وارد زندگیمون شدن و...
-
مثل الان!
جمعه 8 آذر 1392 21:36
تو زندگی لحظاتی پیش میاد که آدم نه کسی رو دوس داره، نه دلش میخواد کسی اونو دوس داشته باشه
-
سنگ قبر آرزوها...
شنبه 2 آذر 1392 19:16
توی دلم یک سکوت دردناک و تلخه، که کلمه ها نمیتونن بیانش کنن، و گوشها قادر به درکش نیستن... بنابراین همینجا دفنش میکنم و این پست رو به عنوان یه سنگ قبر بدون اسم روش میذارم...
-
سلام زندگی!
چهارشنبه 24 مهر 1392 18:05
نمیدونم چی باید اینجا بنویسم! فقط میخوام بگم همه چی آرومه :) یه جای خوب باشی که دست هیچکدوم از آدمایی که آزارت میدن بهت نرسه و بتونی نفس بکشی و یه سری چیزای بی ارزش رو بذاری کنار! این چیزیه که این روزا واسه من بوی خوشبختی میده! و چقدر لذتبخشه وقتی وقت نداری به یه سری آدم بی ارزش فکر کنی :)
-
تولد؟؟؟!!!
پنجشنبه 18 مهر 1392 10:19
دیشب خواب دیدم کادوی تولد گرفتم از آدمای خوب حس خوبی بود...
-
خلاء!
چهارشنبه 3 مهر 1392 21:43
این روزا زندگی یجورایی بی حسه!!! اصن هیچ حسی نداره! نه خوب، نه بد... یجور خلاء...
-
تابستون 92
دوشنبه 25 شهریور 1392 23:17
تابستون هم داره تموم میشه.... بر خلاف اون چیزی که تصور میکردم اصلا روزای خوبی نبود... امیدوارم این روزا و روزای مثل این هیچ وقت تو زندگیم تکرار نشن...
-
ک
یکشنبه 17 شهریور 1392 19:20
یک ساعت تمام گریه کردم! حالم اصلا خوب نیس :(((((((((((((
-
سلام وبلاگ عزیزم :دی
چهارشنبه 23 مرداد 1392 23:04
دلم تنگ شده واسه اینجا! این روزا سرگرم کنکور ارشد و کلاساشم :دی روزای بدی نیست :) هرچند زیاد خوش نمیگذره اما روزاییه که مطمئنا بعدا دلم واسشون تنگ میشه :) واسه تک تک لحظاتش :) پس دوسشون دارم :دی
-
همه اون چیزی که میخوام...
چهارشنبه 29 خرداد 1392 11:07
-
پست سرعتی...
چهارشنبه 7 فروردین 1392 01:02
دو دقیقه وقت دارم تا ساعت بشه یک :) سال جدید شده و روزای خوبی رو میگذرونم که خوشحالم... در مورد سال نود و یک باید بگم سالی بود که اصلا ازش راضی نبودم :| اتفاقات بد زیادی توش واسم افتاد که اگه بخوام دوباره این سال رو تجربه کنم سعی میکنم اتفاق نیفتن :) اما یه قسمت خیلی خوب پارسال رفتنم به مکه بود که خیلی خیلی اتفاق خوبی...
-
دوست!
دوشنبه 23 بهمن 1391 22:01
من قانعم آن بخت جاویدان نمی خواهم گر می توانی یک نفس با من بمان ای دوست...
-
یه قول!
شنبه 23 دی 1391 00:55
مینویسم که امشب و قولش واسه همیشه یادم بمونه... با تمام وجودم سعی میکنم :-)
-
187
شنبه 16 دی 1391 20:33
وقتی کورسوی امیدت از بین میره...
-
کاش...
شنبه 16 دی 1391 20:31
حال اون آدمی رو دارم که وسط اقیانوس داره غرق میشه، و البته تلاشی هم واسه بقا نمیکنه، تن داده به امواج و داره میره... دوست داره این دم آخری یه نفر بیاد کمکش، اما آدما رو هرکارشون کنی آدمن... بعضیاشون کمک نمیکنن، بعضیاشون فقط میخوان تو صحنه باشن که به خاطر سپرده بشن، بعضیاشونم میان کمک کنن، اما خواسته یا ناخواسته سرعت...
-
183
سهشنبه 5 دی 1391 04:44
وقتی نتیجه 4،5 ساعت فکر کردنت میشه یه قطره اشک که از چشمت میاد و بالشو خیس میکنه، اونم نه بخاطر چیزایی که توقعشو داشتی... بخاطر غمایی که یهو به وجود اومدن و رو دلت سنگینی میکنن...
-
حد و مرز!
دوشنبه 4 دی 1391 08:32
آدم باید حد و مرزا رو از کسایی یاد بگیره که حد و مرز حالیشون باشه و یه سری معیار درست و حسابی واسه خودشون داشته باشن، نه اینکه...
-
181
یکشنبه 3 دی 1391 23:48
آدما رو نباید بیشتر از حدشون بزرگ کرد... وقتی به آدما بیشتر از ظرفیتشون بها میدی، به یه جایی میرسن که دیگه نمیتونن خودشون نباشن و یهو سرریز میشن؛ اون وقته که دیگه کار از کار گذشته و خیلی چیزا به بهای این بها دادن از بین رفته...
-
!
یکشنبه 26 آذر 1391 14:19
چرا اینجا اینقد متروکه شده؟؟؟ باید از نو بسازمش... :)
-
بعضی وقتا
سهشنبه 16 آبان 1391 21:04
بعضی وقتا آدم دلش میگیره، بعضی وقتا آدم خیلی دلش میگیره، کم میاره، خسته میشه از دویدن پا به پای این زندگی... میخواد دیگه ادامه نده، دوس داره لحظه هاشو با "نیستی" جایگزین کنه، دوس داره یه پلک که میزنه دیگه اینجا نباشه و هیچی هم یادش نیاد، دوس داره بره، ولی نمیدونه کجا، نمیدونه چرا... دردش چیه؟ خستگی بهونه س،...
-
یه تفکر خسته کننده...
شنبه 29 مهر 1391 11:52
بچه که بودم، گاهی اوقات که میخواستم برم تو کوچه بازی کنم و بابام اجازه نمیداد، با خودم میگفتم که چرا باید کاری که من انجام میدم وابسته به تصمیم یه نفر دیگه باشه؟ که اگه تو اون لحظه، اون آدم حالش خوب بود یه تصمیمی بگیره و اگه حالش خوب نبود یه تصمیم دقیقا برعکس... حالا که خوب فکر میکنم میبینم که همه کارها و رفتارهای ما...
-
حس این روزام
جمعه 28 مهر 1391 22:29
... نفرت، در حد کمال ...
-
اندکی تأمل...
یکشنبه 2 مهر 1391 23:13
خسته ام... سنگین بود :( باید فکر کنم :( عقب نمیکشم ولی یه جور دیگه رفتار میکنم :( باید خیلی چیزا حداقل به خودم ثابت شه...
-
شما بگین!
چهارشنبه 1 شهریور 1391 22:11
میگه خوبی؟ میگم خوبم، ولی دلتنگم... میگه دلتنگ کی؟ میگم هیچ کس، کلا دلتنگم... میگه آهان... با خودم فکر میکنم شایدم دلتنگ نباشم؛ آخه راست میگه، دلتنگ کی؟ دلتنگ چی؟ به این نتیجه میرسم که یه حس گنگه که اسمشو نمیدونم، یه بار اسمشو میذارم دلشوره، یه بار ناراحتی، یه بارم مثل امشب دلتنگی... اما واقعا این چه حسیه که بیشتر...
-
نمیدونم...
سهشنبه 3 مرداد 1391 21:15
نمیدونم دلم دیوونه کیست کجا آواره و در خانه کیست نمیدونم دل سرگشته مو اسیر نرگس مستانه کیست
-
وعده ی ما لب دریا...!!!
جمعه 16 تیر 1391 18:30
عصر ما عصر فریبه عصر اسمای غریبه عصر پژمردن گلدون چترای سیاه تو بارون شهر ما سرش شلوغه وعده هاش همه دروغه آسموناش پر دوده قلب عاشقاش کبوده خونه هامون پر نرده پشت هر پنجره پرده قفسا پر پرنده لبای بدون خنده چشما خونه ی سواله مهربون شدن محاله نه برای عشق میلی نه کسی به فکر لیلی کاش تو قحطی شقایق بشینیم توی یه قایق بزنیم...
-
...
سهشنبه 6 تیر 1391 16:58
... و تو یه لحظه از زمین و زمان ناامید میشی
-
آزمایش...
سهشنبه 30 خرداد 1391 15:10
تا حالا سعی کردین تو چهره آدما دنبال بچگیشون بگردین؟ یه بار امتحان کنین به نتایج جالبی میرسین