عصر ما عصر فریبه
عصر اسمای غریبه
عصر پژمردن گلدون
چترای سیاه تو بارون
شهر ما سرش شلوغه
وعده هاش همه دروغه
آسموناش پر دوده
قلب عاشقاش کبوده
خونه هامون پر نرده
پشت هر پنجره پرده
قفسا پر پرنده
لبای بدون خنده
چشما خونه ی سواله
مهربون شدن محاله
نه برای عشق میلی
نه کسی به فکر لیلی
کاش تو قحطی شقایق
بشینیم توی یه قایق
بزنیم دلو به دریا
من و تو تنهای تنها
اونقده میریم که ساحل
از منو تو بشه غافل
قایقو با هم میرونیم
اونجا تا ابد می مونیم
جایی که نه آسمونش
نه صدای مردمونش
نه غمش نه جنب وجوشش
نه گلای گلفروشش
مثل اینجا آهنی نیست...
پس ببین یادت بمونه
کسی هم اینو ندونه
زنده بودیم اگه فردا
وعده ی ما لب دریا
محمد
جمعه 16 تیر 1391 ساعت 18:30
همممم :(