زندگی شیرین (!!!) من...

در آرزوی عنوان وبلاگ...

زندگی شیرین (!!!) من...

در آرزوی عنوان وبلاگ...

ثمره اولین غروب مهربونترین فصل سال

همه چیز این دفترچه از یه غروب سرد لعنتی شروع شد... غروب یکی از همون روزهایی که حالا دیگه چیزی نیستن بجز خاطرات قدیمی توی زندگی چندتا آدم...


و حالا؛ چند سال از اون ماجراها گذشته؛ نوع رابطمون با اون آدما کاملا تغییر کرده، و اتفاقاتی افتاده که شاید حتی تصورشونم نمیکردیم!!! توی این چند سال آدمای زیادی وارد زندگیمون شدن و خیلیا هم به هر دلیلی از زندگیمون بیرون رفتن!


چند سال دیگه هم میگذره! بعضی از این آدما و خاطره ها باید واسه همیشه گوشه قلب تک تکمون بمونن؛ و خواه ناخواه جزئی از دفتر خاطرات زندگیمون بشن! دفتر خاطراتی که بعدها هر وقت خواستیم بازش کنیم یه سری اسمها و چندتا قلب مهربون یادمون بیان و ناخودآگاه لبخندی روی لبمون و اشکی روی چشممون بذارن...


پیدا کردن این آدما خیلی آسونه! کافیه به هر مقطع از زندگیمون نگاه کنیم و اولین اسمهایی که تو ذهنمون نقش میبنده رو پیدا کنیم؛ اینا همون آدمان! بیاین توی زندگیمون قدر این آدما رو بدونیم و دوسشون داشته باشیم...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد