زندگی همانند رشته ای طویل، از آغاز تا پایان خلقت است...
همه ما در لحظه ای خاص وارد این رشته شده ایم و محکوم به خروج از آن در لحظه ای دیگر هستیم...
ما در زمان محو خواهیم شد، گویی حضور یا عدم حضور ما در این رشته بینهایت تغییری در روند پیشرفت زندگی ایجاد نخواهد کرد؛ مگر آنکه بخواهیم ماندگار شویم، تاریخ بسازیم، و در تاریخ بمانیم... و ماندگاری در زمان منوط به جنگیدن با زندگیست!
باز هم قلبی به پایم اوفتاد
باز هم چشمی به رویم خیره شد
باز هم در گیر و دار یک نبرد
عشق من بر قلب سردی چیره شد
باز هم از چشمه لبهای من
تشنه یی سیراب شد ‚ سیراب شد
ما رو هم در جریان بذاری بد نیستاااا... بازم هرجور صلاحه :دی