عشق تو پنهان کرده ام در عمق قلب خسته ام
یارا به بوی زلف تو چشم از جهانی بسته ام
ترسم که گر گویم تو را جام عداوت پر کنی
زاین رو چنین لال و خموش اندر خفا بنشسته ام
محبوب من چندی قدم پیش آ که دلگرمم کنی
تا گوش عالم پر کنم،از این خموشی خسته ام
من حبس چشمان تو و حبس شکرخند توام
درب قفس باز است ولی من بال و پر بشکسته ام
حلقه درب خانه ام کس ها به در میکوفتند
من در پی ات هر روز وشب،این شهر را می جسته ام
پاکیّ عشقم را تو در پاکی چشمانم ببین
با اشک هجران تو من،این چشم ها را شسته ام
"مج" :دی
----------------------------------
نوشتم که خودت بخونی... ;)
جمله اخر نامفهومه :دی مخاطباتو مشخص کن:دی
مخاطبامو خودم باید بشناسم و خودشون :پی