زندگی شیرین (!!!) من...

در آرزوی عنوان وبلاگ...

زندگی شیرین (!!!) من...

در آرزوی عنوان وبلاگ...

احساس گنگ...

کاش یکی بود هر موقع دلم می گرفت بهش میگفتم بدون اینکه معذب باشم، بدون اینکه احساس کنم حرفام باعث اذیت شدنش میشه...

دوست دارم یکی باشه که حتی اگه هرشب دلم گرفت و باهاش درد دل کردم احساس معذب بودن نداشته باشم؛ وقتی باهاش صحبت میکنم بدون اینکه فکر کنم چی میگم فقط کلمه ها رو بریزم بیرون... و لازم نباشه به این فکر کنم که با گفتن این حرفا چه فکری راجع بهم میکنه

نه که همچین آدمی نباشه، هست؛ ولی مگه هر آدم چقدر میتونه غم و غصه دیگران رو تحمل کنه؟ آدما خودشونم دغدغه های خاص خودشونو دارن... 

مثلا همین الان... خیلی دلتنگم، خیلی؛ ولی نمیتونم به کسی بگم. البته دوستای خیلی خوبی دارم که اگه باهاشون حرف بزنم مطمئنم همه جوره کمکم میکنن... ولی این منم که با وجود اینکه خیلی دوست دارم باهاشون صحبت کنم نمیتونم خودمو قانع کنم که بهشون بگم، آخه نمیخوام ناراحتشون کنم، نمیخوام بیشتر از این بخاطر من اذیت شن... کاش این احساس رو نداشتم، کاش.

خودم خوب میدونم چه مرگمه... دارم بهونه می گیرم، مثل بچه های 6 ماهه.

------------------------------

اون جمله ای که با خط قرمز نوشتم مخاطب خاص داره، خودشم میدونه...

نظرات 1 + ارسال نظر
مینا سه‌شنبه 25 بهمن 1390 ساعت 20:27 http://www.shabnamehayeinchandrooz.blogsky.com

اگه یه حرفی رو داشتی که واسه خودت نگه داشتی بدون ارزشش زیاده اون حرف

آره خب، ولی هر حرفی نه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد