همه ما قبل از اینکه دختر و پسر باشیم انسانیم! اگه هممون همین نکته رو تو زندگی روزمره فراموش نکنیم خیلی از مشکلاتمون حل میشه!
پارسال همین موقعا بود که واسه اولین بار آهنگ «آلوده» رستاکو گوش دادم، و بلافاصله بعد از گوش دادن پاکش کردم...
بعد از یه سال امروز دوباره اون آهنگو گوش دادم، و این بار عاشقش شدم...
همه چیز این دفترچه از یه غروب سرد لعنتی شروع شد... غروب یکی از همون روزهایی که حالا دیگه چیزی نیستن بجز خاطرات قدیمی توی زندگی چندتا آدم...
و حالا؛ چند سال از اون ماجراها گذشته؛ نوع رابطمون با اون آدما کاملا تغییر کرده، و اتفاقاتی افتاده که شاید حتی تصورشونم نمیکردیم!!! توی این چند سال آدمای زیادی وارد زندگیمون شدن و خیلیا هم به هر دلیلی از زندگیمون بیرون رفتن!
چند سال دیگه هم میگذره! بعضی از این آدما و خاطره ها باید واسه همیشه گوشه قلب تک تکمون بمونن؛ و خواه ناخواه جزئی از دفتر خاطرات زندگیمون بشن! دفتر خاطراتی که بعدها هر وقت خواستیم بازش کنیم یه سری اسمها و چندتا قلب مهربون یادمون بیان و ناخودآگاه لبخندی روی لبمون و اشکی روی چشممون بذارن...
پیدا کردن این آدما خیلی آسونه! کافیه به هر مقطع از زندگیمون نگاه کنیم و اولین اسمهایی که تو ذهنمون نقش میبنده رو پیدا کنیم؛ اینا همون آدمان! بیاین توی زندگیمون قدر این آدما رو بدونیم و دوسشون داشته باشیم...
تو زندگی لحظاتی پیش میاد که آدم نه کسی رو دوس داره، نه دلش میخواد کسی اونو دوس داشته باشه
توی دلم یک سکوت دردناک و تلخه، که کلمه ها نمیتونن بیانش کنن، و گوشها قادر به درکش نیستن... بنابراین همینجا دفنش میکنم و این پست رو به عنوان یه سنگ قبر بدون اسم روش میذارم...
دیشب خواب دیدم کادوی تولد گرفتم از آدمای خوب
حس خوبی بود...
این روزا زندگی یجورایی بی حسه!!! اصن هیچ حسی نداره! نه خوب، نه بد... یجور خلاء...
تابستون هم داره تموم میشه....
بر خلاف اون چیزی که تصور میکردم اصلا روزای خوبی نبود...
امیدوارم این روزا و روزای مثل این هیچ وقت تو زندگیم تکرار نشن...
یک ساعت تمام گریه کردم! حالم اصلا خوب نیس :(((((((((((((