تو این خوابگاه در حال حاضر فقط دوتا گونه نادر انسان دارن زیست میکنن: یکی من یکی صمد :دی
که اونم فکر کنم تا چند روز دیگه نسلمون منقرض میشه اینقدر که هیچی نمیخوریم :(
این همه آدم...
این همه زندگی...
این همه سختی...
این همه دوندگی...
این همه عذاب...
این همه توقع...
این همه دعوا به خاطر هیچ و پوچ...
این همه امید...
این همه آرزو...
این همه عشق...
این همه غرور...
این همه دلتنگی...
این همه تلقین...
این همه دعا...
این همه خدا...
.
و کماکان:
این همه روزمرگی...
و تکرار دوباره و دوباره این حلقه نفرت برانگیز...
ولی بین این همه روزمرگی یه آدمی که یه خورده متفاوت باشه و نخواد تو این ورطه بیفته بدجور تو ذوق میزنه... بدجور طرد میشه